این رود که میرود آرام
تا خواب سرد نیاگارا را رؤیای مرز جنون و سراب را
واگو کند برای منهتن - این خفتهٔ بیدار-
و این قطار که میرود ناآرام
تا اضطراب شهر را حجم شلوغ رنگهای آتشی که مانده از او نعش خاکستر
آرام کند در خانهای ارزان
بر نرمی کاناپهای ارزان
تا چشمهای آن مسافر پر شود
از ازدحام رنگی تشویشهایی نو
از کورسوی چشمههای رنگی جادویی تصویر
این نوکلاغان سیاه مکتب تزویر
و این سپیدبال
این سنگیندل
که میکشاند اضطرابهای جهان را
از نقطهای به نقطهای
تقسیم سیاهمشق ۴۳...
ما را در سایت سیاهمشق ۴۳ دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : delsharm2016 بازدید : 169 تاريخ : پنجشنبه 6 آبان 1395 ساعت: 23:01